کد مطلب:314379 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:199

قوت قلب پدر شهید بر اثر پیام حضرت عباس
نامه ی دانشمند محترم، نویسنده ی توانا، صاحب آثار عدیده، حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ محمد محمدی اشتهاردی به دفتر انتشارات مكتب الحسین علیه السلام:



[ صفحه 301]



در سال 1331 شمسی در اشتهارد پسری دیده به جهان گشود كه نام او را علی اكبر نهادند. پدرش آقای یدالله صداقت كه شغل ساده ای داشت در یك محیط سالم او را تربیت كرد. او استعداد سرشاری داشت، و در كلاس های درس با عالی ترین نمره ها قبول می شد، و به طور سریع به دانشگاه راه یافت و در رشته ی شیمی موفق به اخذ لیسانس شد و دبیر دبیرستان های شهرستان قزوین گردید، و با انجمن اسلامی فرهنگیان قزوین همكاری نزدیك داشت. سرانجام، عازم جبهه ی جنگ شد و در یك درگیری با دشمنان صدامی در ارتفاعات بازی دراز در تاریخ 11 / 6 / 1360 شمسی به شهادت رسید. و پس از ده ماه، استخوان های پیكر مطهرش را به اشتهارد آوردند با تشییع پرشكوه مردم در گلزار شهدا به خاك سپرده شد. پدر این شهید عزیز، آقای حاج یدالله صداقت، كه پیرمرد زنده دل و خوش فهم است و بیش از هشتاد سال عمر كرده. برای نگارنده چنین نقل كرد: بیست روز قبل از شهادت این فرزند دلبندم، بعد از نماز صبح بین الطلوعین، خوابیدم. در عالم خواب دیدم در خانه را زدند، رفتم در را گشودم، دیدم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است. او را شناختم، زیرا قبلا او را در عالم خواب دیده بودم. سلام كردم، جواب سلامم را داد، سپس فرمود: «یدالله! این جا آستانه ی ابراهیم خلیل علیه السلام است». [1] عرض كردم: فدایت گردم من سگ در خانه ی حضرت ابراهیم علیه السلام نمی شوم، من كجا و او كجا؟! فرمود: «به پشت سرت بنگر»، به پشت سرم نگاه كردم، ناگاه قبری را دیدم كه سنگی بر روی آن قرار داشت و بر روی آن سنگ چنین نوشته شده بود: «هذا مرقد الشهید علی اكبر صداقت»؛ این جا قبر شهید علی اكبر صداقت است. در این هنگام، ناگاه دیدم گربه ای وارد اتاق شد، تلاش فراوان كردم آن را بیرون كنم، حضرت عباس علیه السلام كه هنوز ایستاده بود و نگاه می كرد، به من فرمود: تو نمی توانی آن گربه را بیرون كنی، فردا صبح همین گربه می آید، و این



[ صفحه 302]



نشانه ی آن است كه خوابت درست است. آن گاه فرمود: «كمرت را محكم ببند، مبادا ناشكری كنی».

وقتی كه از خواب بیدار شدم، چنین احساس كردم كه پسرم در جبهه به شهادت رسیده است. و طبق فرموده ی حضرت عباس علیه السلام اگر خبر شهادتش آمد، باید استقامت كنم و كمر صبر و مقاومت را محكم ببندم و نه تنها ناشكری نكنم! بلكه شكر كنم. به مغازه ام رفتم، و خوابی را كه دیده بودم برای دوست و همسایه ی مغازه ام مرحوم آقای حاج حسین كاویانی تعریف كردم. در همین هنگام همان گربه وارد مغازه شد، هر چه كردم نتوانستم آن را بیرون كنم، به آقای كاویانی گفتم: «این نشانه ی راستی همان خوابی است كه دیده ام».

شاید آن گربه نمادی از صدام دزد جنایتكار بوده، كه بیرون كردن او از عهده ی یك نفر ساخته نبود، بلكه نیاز به اتحاد و انسجام و حمله های پیاپی سلحشوران اسلام داشت تا دست به دست هم دهند و او را بیرون كنند و سرانجام چنین كردند.

چند روزی از این ماجرا گذشت كه خبر شهادت پسرم علی اكبر صداقت به بعضی از دوستان و بستگانم رسیده بود. هنوز آن را به من نگفته بودند، ولی از رفتار و بعضی حركات و گفتار آنها دریافته بودم كه خبر تكان دهنده ای وجود دارد تا این كه در خانه ام بودم، صدای همهمه ی چند نفر را كه در كوچه نزد من می آمدند شنیدم. دریافتم می خواهند شهادت پسرم را به من خبر دهند، سرانجام افرادی آمدند و شهادت جوانم را به من خبر دادند. همان دم در آستانه ی در سر بر سجده نهادم و گفتم: «خدایا این قربانی را از من بپذیر».

آری، سخن حضرت عباس علیه السلام «كمرت را ببند»، به من قوت قلب بخشید. از دیدن چنین خوابی بسیار خوشحال هستم. خدا را شكر كه در راه او قربانی داده ام. به امید آن كه قبول فرماید.

آری، شهیدان در راه حق، و بستگان شهیدان این گونه مورد لطف سرشار اولیای خدا همچون قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام هستند، خوشا به سعادتشان.

محمد محمدی اشتهاردی 25 / 2 / 1378 شمسی



[ صفحه 303]




[1] اين تعبير گويا اشاره به اين است كه همان گونه كه حضرت ابراهيم عليه السلام در عالم خواب از جانب خدا مأمور قرباني كردن پسرش اسماعيل عليه السلام شد، و ابراهيم عليه السلام از اين امتحان الهي قبول گرديد، تو نيز به پيروي از ابراهيم عليه السلام در راه خدا قرباني دادي، قرباني تو پذيرفته است.